نكوهش غيبت از ديد شرع
نكوهش غيبت از ديد شرع
يا ايها الذين امنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم و لاتجسسوا و لايغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه. [1]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از بسيارى گمانها در حق يكديگر بپرهيزيد كه برخى از گمانها گناه است و درباره يكديگر تجسس نكنيد و برخى از شما از ديگرى غيبت نكند. آيا هيچ يك ازشما دوست دارد گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ البته از آن كراهت داريد.
گوشت هاى بندگان حق خورى
غيبت ايشان كنى كيفر برى [2]
يكى از راههاى شناخت بزرگ بودن گناه، مقايسه آن با ديگر گناهان بزرگ (معاصى كبيره) است. در اين آيه، غيبت، با خوردن مردار مقايسه شده كه از گناهان بزرگ به شمار مىرود. اگر مردار، گوشت گوسفند باشد، حرام است؛ چه رسد به اين كه گوشت انسان باشد و از آن مهمتر اين كه انسان با مرده، رابطه برادرى هم داشته باشد.
از اين مقايسه مىتوان دريافت كه غيبت تا چه اندازه زشت و ناپسند است!
پيشواى يازدهم، حضرت عسكرى (ع) در اين باره مىفرمايد:
اعلموا ان غيبتكم لاخيكم المومن من شيعه آل محمد (ص) اعظم فى التحريم من الميته. [3]
بدانيد كه غيبت شما از برادر مؤمنتان كه از شيعيان اهل بيت است، از خوردن گوشت مرده حرامتر است.
از رسول خدا (ص) چنين روايت شده است:
ان الغيبه اشد من الزنا. [4]
به درستى كه غيبت كردن از زنا بدتر است.
روشن است كه زنا از گناهان بزرگ شمرده مىشود؛ پس غيبت هم كه از آن بدتر است، گناه بزرگ (معصيت كبيره) خواهد بود.
راه ديگر براى شناخت بزرگ بودن گناه، بيم و وعيد الاهى به عذاب دردناك است. آن جا كه خداوند، جزاى رفتار زشتى را عذاب دردناك معرفى كند، آن رفتار از گناهان بزرگ خواهد بود.
خداوند متعالى در قرآن كريم مىفرمايد:
ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشه فى الذين امنوا لهم عذاب اليم. [5]
همانا براى كسانى كه دوست دارند زشتى در بين كسانى كه ايمان آورده اند شايع شود، عذاب دردناكى است.
كه مفسران، عبارت «ان تشيع الفاحشه» در آيه كريمه را به غيبت تفسير كردهاند.
حضرت رضا (ع) از پدر بزرگوارش موسى بن جعفر (ع) نقل مىكند كه امام صادق (ع) فرمود: ان الله يبغض البيت اللحم.
خداوند خانهاى را كه در آن گوشت وجود دارد، دشمن مىدارد.
به امام عرض كردند كه ما گوشت را دوست داريم و خانه هايمان از آن خالى نيست. حضرت فرمود: انما البيت اللحم البيت الذى تؤكل فيه لحوم الناس بالغيبه. [6]
خانه گوشت، خانهاى است كه در آن گوشت مردم با غيبت، خورده مىشود.
در روايتى ديگر از حضرت آمده است كه پيامبر اكرم (ص) در شب معراج به آتش جهنم نظر افكند و ديد گروهى مشغول خوردن مردار هستند. به جبرئيل فرمود: اينها چه كسانى هستند؟
جبرئيل پاسخ داد: اينها كسانى هستند كه گوشت مردم را مىخورند. [7]
از آن جا كه در قيامت، اعمال انسان تجسم مىيابد؛ اگر عمل، گناه و سيئه باشد، شكل حيوانات را به خود مىگيرد و اگر حسنه باشد، مفرح است و به شكل حوريه و غلمان درمىآيد و صالحان در قيامت عمل خود را به شكل حورالعين در آغوش مىگيرند و اهل غيبت، در دوزخ مردارخوارند.
اميرمؤمنان على (ع) مىفرمايد: الغيبه قوت كلاب النار. [8]
غيبت، خوراك سگهاى آتش است.
در روايت ديگرى با همين مضمون از پيامبراكرم (ص) آمده است:
اجتنبوا الغيبه فانها ادام كلاب النار. [9]
از غيبت بپرهيزيد، چرا كه خورش سگهاى جهنم است.
ابعاد غيبت از ديدگاه روايى
1. بعد عملى: در روايت پيشين به بعد عملى غيبت اشاره داشت.
2. بعد درونى (رواني): امام على (ع) مىفرمايد:
الأم الناس المغتاب. [10]
پستترين مردم كسى است كه غيبت مىكند.
حضرت در اين روايت به بعد درونى و روانى غيبت نظر دارد؛ به اين معنا كه حال درونى شخص غيبت كننده را بيان مىكند.
3. بعد معنوى (الهى): حضرت در روايت ديگرى به تأثير منفى غيبت در بعد معنوى اشاره دارد و رابطه خداوند با اهل غيبت را روشن مىسازد:
ابغض الخلائق الى الله المغتاب. [11]
مبغوض ترين مردم در نظر خداوند كسى است كه غيبت مىكند.
رسول اكرم (ص) مىفرمايد: يا معشر من آمن بلسانه و لم يؤمن بقلبه لاتغتابوا المسليمن. [12]
اى گروهى كه به زبان ايمان آوردهايد، اما دلهاى شما ايمان نياورده است، از مسلمانان غيبت نكنيد.
رسول خدا (ص) با صراحت ابراز مىدارد كه غيبت كننده، فاقد ايمان قلبى است؛ زيرا فردى كه با زبان، به وحدانيت خداوند و رسالت پيامبر اقرار كند، مسلمان است؛ ولى اگر وابستگى قلبى، يعنى ايمان نداشته باشد و از مسلمانان غيبت كند، بعد معنوىاش ضعيف مىشود؛ بنابراين مسلمان واقعى كسى است كه قلب و زبانش، هر دو معتقد، و از غيبت به دور باشند.
بدترين نوع غيبت
از زشتترين پستىها غيبت كردن از نيكان است.
غيبت كردن از اخيار، برگزيدگان و نيكان از نظر دنيايى، پيامدهاى منفى در زندگى انسان به بار مىآورد. عمر را كوتاه مىكند و گرفتارىهاى بسيارى پيش مىآورد و انسان را از خوبىهاى دنيا و آخرت محروم مىسازد.
حكم غيبت از نظر فقهى
الغيبه حرام بالادله الاربعه. [14]
غيبت به ادله اربعه حرام است؛
يعنى فتواى ايشان به هر چهار مرجع، مستند شده است كه بر قوت و استحكام فتواى مورد نظر مىافزايد. از آن جا كه اين بحث فقهى به طور گسترده در اين مجال نمىگنجد، فقط به ذكر روايتى از امام صادق (ع) در اين مورد بسنده مىشود كه مىفرمايد:
الغيبه حرام على كل مسلم أ و الغيبه تأكل الحسنات كما تأكل النار الحطب. [15]
غيبت بر هر مسلمانى حرام است و غيبت نيكويىها را مىخورد، همان گونه كه آتش هيزم را نابود مىكند.
رفيقى كه غايب شد اى نيك نام
دو چيز است از او بر رفيقان حرام
يكى آن كه مالش به باطل خورند
دوم آن كه نامش به غيبت برند [16]
شرايط حرمت غيبت
1. شخصى كه انسان در غياب او، عيبش را بازگو مىكند، مؤمن باشد؛ يعنى بينشان اخوت ايمانى وجود داشته باشد؛ همان گونه كه خداوند متعالى در آيه شريفه سوره حجرات، غيبت را به خوردن گوشت برادر مؤمن تشبيه فرمود.
در همين زمينه، روايتى از امام صادق (ع) به نقل از عبدالرحمن سياب آمده است: ان من الغيبه ان تقول فى اخيك ما ستره الله عليه. [17]
غيبت اين است كه درباره برادر مؤمنت عيبى را كه خدا براى او پوشانده است، بگويى؛
بنابراين، اگر عيب كافر پشت سرش گفته شود، غيبت به شمار نمىآيد.
مؤمن كسى است كه به همه اصول دين (توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد) اعتقاد داشته باشد.
2. از نظر شرعي، غيبت هنگامىپيش مىآيد كه پشت سر فرد، «عيب و نقص» او را بازگو كنند؛ ولى اگر كمالش را بگويند (راضى باشد يا نباشد) غيبت شمرده نمىشود.
3. عيب و نقصى كه شخص در غياب برادر يا خواهر مؤمنش مىگويد، نزد عموم ناخوشايند و ناپسند باشد؛ از اين رو اگر عامه مردم آن عيب را زشت بشمارند؛ ولى خود فرد غايب به بازگفتن آن راضى باشد، غيبت به شمار مىرود.
پيش تر از رسول اكرم (ص) در بحث «تفاوت بهتان و غيبت» روايتى آورده شد كه حضرت در تعريف غيبت فرمود: «ذكرك اخاك بما يكره». مقصود ار «يكره» در اين حديث، اين نيست كه آن چه را فقط برادرت خوش ندارد، ذكر كني؛ بلكه منظور، امرى است كه به طور طبيعى و نزد عامه ناخوشايند باشد، زيرا خداوند متعالى راضى نيست آبروى مؤمن در اجتماع بريزد. در روايات هم آمده است:
قوا اعراضكم. [18]
آبروهايتان را حفظ كنيد.
اميرمؤمنان (ع): ليس للمؤمن ان يذل نفسه. [19]
مؤمن حق ندارد خودش را خوار كند.
پيامبر اكرم (ص): ان الله تبارك و تعالى فوض الى المؤمن كل شيء الا اذلال نفسه. [20]
خداوند بلندمرتبه همه چيز، جز ذليل كردن نفس را به مؤمن تفويض كرده است.
امام صادق (ع): پس اگر مؤمن، عيب برادر مؤمن خود را كه ناپسند تلقى مىشود، پشت سرش بگويد و آن فرد هم راضى باشد، رضايتش موجب برداشته شدن حرمت اين عمل نمىشود.
4. عيب و نقصى در غياب فرد بازگو شود كه از مردم پوشيده بوده است؛ بنابراين اگر فردى به داشتن عيبى نزد مردم معروف باشد، بازگفتن آن نزد كسى كه از آن آگاهى دارد، حرام نيست.
حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود: من ذكر رجلا من خلفه بما هو فيه مما عرفه الناس لم يغتبه و من ذكره من خلفه بما هو فيه مما لايعرفه الناس اغتابه. [21]
كسى كه پشت سر شخصى چيزى را يادآور شود كه همه مردم مىدانند، غيبت نيست و اگر كسى پشت سر شخصى نقص يا عيبى را بگويد كه مردم نمىدانند، غيبت است.
5. قصد انتقاص وجود داشته باشد؛ يعنى شخص با بازگفتن عيب ديگرى، قصد كاستن از وجهه و شخصيت او را داشته باشد؛ پس اگر بازگفتن عيب، براى درمان و برطرف كردن آن باشد، مثل آن كه انسان، حالات مريضى را به پزشك بگويد، چون قصد انتقاص ندارد، رفتار او غيبت به شمار نمىآيد.
6. شنونده داشته باشد؛ پس اگر انسانى تنها نشسته باشد و از روى ناراحتى يادآور عيوب ديگرى شود، چون شنونده ندارد، رفتار او حرام نيست و غيبت به شمار نمىرود.
استماع غيبت
با اين وصف، فقيهان «گوش دادن» به غيبت را هم از لحاظ شرعى حرام دانستهاند و از اين نظر اختلافى بين آنها نيست. روايات بسيارى نيز در اين زمينه وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
امام صادق (ع) نقل كرده است كه پيغمبر اكرم (ص) افراد را از غيبت كردن و گوش دادن به آن نهى فرمود:
نهى عن الغيبه و الاستماع اليها. [22]
پيامبر گرامى(ص) فرمود: السامع للغيبه احد المغتابين. [23]
گوش كننده غيبت يكى از دو نفرى است كه غيبت مىكند.
ما عمر مجلس بالغيبه الا خرب من الدين. [24]
هيچ مجلسى با غيبت آباد نشد، مگر اين كه از نظر دينى خراب شد.
فنزهوا أسماعكم من استماع الغيبه. [25]
گوش هاى خود را از شنيدن غيبت پاك كنيد.
امام صادق (ع) نيز مىفرمايد: الغيبه كفر و المستمع لها و الراضى بها مشرك. [26]
غيبت، كفر، و شنونده و خشنود از آن، مشرك است.
كفر بر دو گونه است:
كفر اعتقادى عدم اعتقاد به اصول حقه است؛ اما كفر عملى نديده گرفتن چيزى است كه از سوى خداوند مورد امر و نهى قرار مىگيرد؛ البته اگر كفر عملى ادامه يابد، چه بسا به كفر اعتقادى بينجامد؛ براى نمونه، تكليفى مانند نماز كه از اركان و پايه هاى دين ما است، اگر به صورت عمدى ترك شود، در ايمان انسان خلل وارد مىشود چنان كه رسول خدا (ص) فرمود: من ترك الصلوه متعمدا فقد كفر. [27]
كسى كه نماز را به عمد ترك كند، كافر است.
غيبت، طبق فرموده امام صادق (ع) چنين است:
الغيبه ان تقول فى اخيك ما ستره الله عليه. [28]
غيبت آن است كه آن چه عيبى را خداوند پنهان ساخته است، بازگويى.
از سويى، شنونده غيبت در آشكار شدن آن عيب همان اندازه نقش دارد كه گوينده غيبت دارد؛ زيرا اگر گوشى براى شنيدن غيبت نباشد، گوينده كارى از پيش نمىبرد؛ بنابراين، هر دو مرتكب گناه شدهاند.
عبداللهبن سنان روايت مىكند كه به امام صادق (ع) عرض كردم: عوره المؤمن على المؤمن حرام؟ قال: نعم. قلت: يعنى سفلته. قال: ليس حيث تذهب! انما هو اذاعه سره. [29]
آيا عورت مؤمن بر مؤمن حرام است؟ فرمودند: بله. گفتم: منظورت از عورت همان معناى عورتين [30] است؟ گفت: نه، آن گونه كه گمان كردى نيست. منظور از عورت نشر دادن سر او بود.
امام صادق (ع) از رسول اكرم (ص) چنين نقل كرده است: من اذاع الفاحشه كان كمبتدئها. [31]
كسى كه عمل زشتى را نشر دهد، مثل كسى است كه آن كار را آغاز كرده است.
همچنين امام صادق (ع) فرمود: من قال فى مؤمن ما رأته عيناه و سمعته اذناه فهو من الذين قال الله عز و جل ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشه فىالذين امنوا لهم عذاب اليم. [32]
كسى كه از مؤمنى، چيزى را كه با چشمش ديده يا با گوشش شنيده، به كس ديگر بگويد، از كسانى كه ايمان آورده اند، نشر يابد و براى ايشان عذاب دردناكى است.
در غيبت، گوينده با گفتار، و شنونده با شنيدن خود، راز ديگرى را فاش مىكنند و منشأ نشر عمل زشت مىشوند، البته گوش كردن هرچيز دو حالت دارد:
1. يا شنيدن (سماع) است؛ بدين معنا كه چيزى ناخودآگاه به گوش كسى مىرسد، بدون اين كه او خواسته باشد به آن گوش فرادهد.
2. يا گوش دادن (استماع) است؛ يعنى شخص به طور كامل توجه كند و آن چه را مىشنود، به ذهن خود بسپارد.
نكته قابل توجه ديگر آن كه در مسأله غيبت، گوش ندادن به غيبت ديگران كافى نيست؛ بلكه افزون بر گوش نكردن، مقابله با آن نيز لازم است.
فقيهان بر اين نظر اتفاق دارند كه نه تنها نبايد به غيبت گوش كرد، بلكه اگر كسى در جايى غيبت مىكند، بايد او را از اين كار بازداشت.
رد غيبت
در اين زمينه روايات متعددى وارد شده است كه از جمله به موارد ذيل اشاره مىشود: پيامبر اكرم (ص) فرمود: من رد عن عرض اخيه بالغيب كان حقا على الله ان يعتقه من النار. [33]
كسى كه (بدگويي) را از برادر مؤمنش در غياب او دور كند، سزاوار است خداوند او را از آتش برهاند.
در جايى ديگر حضرت (ص) به سرزنش كسى كه به يارى غيبت شونده اقدام نكند، پرداخته، به اميرمؤمنان على (ع) مىفرمايد:
يا على من اغتيب عنده اخوه المسلم فاستطاع نصره فلم ينصره خذله الله فى الدنيا و الاخره. [34]
اى على! كسى كه پيش او از برادر مسلمانش غيبت شود و بتواند آن برادر مسلمان را يارى كند، ولى كمك نكند، خداوند او را در دنيا و آخرت خوار مىكند.
حضرت باقر (ع) نيز در تأييد رد كننده غيبت، و سرزنش كسى كه غيبت را بشنود و رد نكند فرمود:
من اغتيب عنده اخوه المؤمن فنصره و أعانه نصره الله و اعانه فى الدنيا و الاخره و من لم ينصره و لم يعنه و لم يدفع عنه و هو يقدر على نصرته و عونه خفضه الله فى الدنيا و الاخره. [35]
اگر پيش كسى، از برادر مؤمنش غيبت شود و او برادر مؤمنش را يارى كند، خداوند هم او را در دنيا و آخرت يارى مىكند؛ اما اگر بتواند كمك كند و آن غيبت را از برادرش برگرداند و اين كار را نكند، خداوند او را در دنيا و آخرت خوار مىكند.
پيامبر اكرم (ص) پاداش رد غيبت را بزرگ شمرده است: من رد عن اخيه غيبه سمعها فى مجلس رد الله عنه الف باب من الشر فى الدنيا و الاخره فان لم يرد عنه و اعجبه كان عليه كوزر من اغتاب. [36]
اگر كسى از برادر مؤمنش غيبتى شنيد و آن را رد كرد، خداوند هزار شر و بدى را از او برمىگرداند و اگر آن غيبت را رد نكرد، بلكه تعجب هم كرد، گناهش مثل همان شخصى است كه غيبت مىكند.
براساس روايتى ديگر اگر در مجلسى، پشت سر برادر مؤمنى، غيبت شود، در حالى كه شخص بتواند آن را رد كند، ولى نكند، گناهش هفتاد بار بيشتر از غيبت كننده است. [37]
همان گونه كه از روايات پيشين برمىآيد، اگر در مقابل غيبت سكوت شود، ميدان براى غيبت كننده بازتر مىشود و رد نكردن آن به منزله تشويق شخص و امضاى عملى بر گفتار او است.
چگونگى رد غيبت: رد غيبت و دفاع از كسى كه مورد غيبت قرار گرفته، بايد با نوع غيبت متناسب، و جامع و كامل باشد. اگر عيب نفسانى فردى بازگو شده، مانند آن كه گفته شده است: فلانى متكبر يا حسود است، پاسخ هم بايد با آن متناسب باشد؛ همانند آن كه به غيبت كننده گفته شود: تو چگونه از درون و باطن ديگرى آگاه شدهاى؟! انسان به صورت معمول از رذايل نفسانى خودش نيز غافل است و آگاه نيست، پس چگونه مىتواند به رذيلهاى از رذايل درونى ديگرى پى ببرد!؟
ممكن است او در پاسخ به كردار ظاهرى كه گوياى صفات زشت درونى است، استناد كند؛ مانند آن كه بگويد: فلان كس بخيل است؛ زيرا مال و ثروت دارد؛ ولى استفاده نمىكند. در جواب او بايد گفت: از كجا مىدانى كه او اين گونه است؟ چه بسا او براى خودش استفاده نمىكند؛ اما به ديگران مىدهد.
اگر عيب درباره بدن و جسم شخص باشد، در پاسخ مىتوان گفت: عيب آن است كه نزد خداوند نقص به شمار رود. پروردگار عالم فقط نقص هاى روحى يا علمىرا براى انسان عيب مىشمرد. چه بسا افرادى با نقص جسمانى پيش پروردگار محبوب ترين، و افرادى با وجود برخوردارى از سيما و اندامىمناسب، نزد خدا مبغوض ترين باشند.
گاه غيبت در زمينه امور دينى است كه البته درباره گناهان راه توجيه باز است و مىتوان رفتارى به ظاهر نادرست را بر شكل درستى حمل كرد؛ چون ممكن است عملى دو چهره داشته باشد: يكى چهره گناه، و ديگرى چهره غير آن كه گناه شمرده نمىشود؛ ولى اگر راهى براى توجيه وجود نداشته باشد و درباره عمل شخص، پشت سرش بدگويى كنند مىتوان گفت كه هر مؤمنى { غير از پيشوايان معصوم (ع) } مىلغزد و ممكن است دستش به گناه آلوده شود؛ پس نمىتوان بر او عيب گرفت؛ چرا كه ممكن است توبه كند، و ديگران به دليل غيبت كردن از او، دچار معصيت شده و موفق به توبه نشوند؛ در نتيجه روز قيامت، او پاك باشد و ديگران آلوده باشند.
اگر موقعيتى پيش آيد كه شنونده غيبت به هيچ شكلى بر رد آن قدرت نداشته باشد، بايد راه هاى ديگرى را پيش بگيرد؛ مانند آن كه بكوشد مسير سخن را منحرف يا به گونه اى حرف را عوض كند. اگر باز هم نتوانست جلو اين گناه را بگيرد، مجلس غيبت را ترك كند؛ اما اگر اين هم ممكن نبود، مانند آن كه در جايى زندانى بود و نمىتوانست غيبت را رد كند يا از مجلس برخيزد، بايد در دل، ناخشنود، و از اين كار ناراضى باشد؛ چرا كه اگر كسى از غيبت ديگرى راضى باشد و از اين كه عيوب او بازگو شده خرسند شود، بدون آن كه خود در غيبت نقشى داشته باشد، گناه كار است.
حضرت صادق (ع) فرمود: الغيبه كفر و المستمع لها و الراضى بها مشرك. [38]
غيبت كفر است و شنونده غيبت و راضى به آن مشركند.
كفاره غيبت
انسانى كه غيبت مىكند، مرتكب گناهى بزرگ شده و بر او واجب است كه بلافاصله توبه كند.
پيامبر اكرم (ص) فرمود: من اغتاب اخاه المسلم بطل صومه و نقض وضوؤه فان مات و هو كذلك مات و هو مستحل لما حرم الله. [39]
هر كس از برادر مسلمانش غيبت كند، روزه اش باطل مىشود و وضويش از بين مىرود؛ پس اگر در اين حالت بميرد، در حالى مرده است كه حلال شمرنده حرام الاهى است.
استحلال و استغفار: «استحلال» به اين معنا است كه شخص غيبت كننده، نزد كسى كه از او غيبت كرده است برود و از او حلاليت بطلبد، و «استغفار» يعنى كه شخص غيبت كننده پس از ارتكاب غيبت، از خداوند آمرزش بخواهد.
فقيهان درباره حكم «استحلال و استغفار» از غيبت، احتمال هايى را مطرح كرده اند؛ از جمله اين كه اگر بر «استحلال» مفسده اى مترتب نباشد و دشمنى و كدورتى پديد نياورد يا آن را بيش تر نكند، بايد انجام شود؛ اما اگر موجب مفسده اى شود، فرد فقط بايد استغفار كند چه بسا اگر غيبت كننده به قصد طلب حلاليت، رفتار ناشايست خود را براى كسى كه از او غيبت كرده، بازگويد، بذر دشمنى و كينه را در دل او بكارد. به هر حال، از نظر فقهى احتياط آن است كه از شخصى غيبت شده، استحلال كند تا توبه او مقبول افتد.
برخى فقيهان شرط قبولى توبه را استحلال مىدانند؛ بر اين اساس، شخص غيبت كننده بايد از كسى كه غيبتش را كرده، حلاليت بطلبد و تا آن شخص او را نبخشايد، آمرزيده نمىشود.
از پيامبر گرامى(ص) نقل شده است: يا اباذر! اياك و الغيبه و الغيبه لاتغفر حتى يغفرها صاحبها. [40]
اى اباذر! از غيبت بپرهيز غيبت آمرزيده نمىشود، مگر اين كه شخص غيبت شده آن را ببخشد.
و اما صاحب الغيبه فيتوب فلايتوب الله عليه حتى يكون صاحبه الذى يحله. [41]
غيبت كننده توبه مىكند خداوند توبه او را نمىپذيرد تا شخص غيبت شده، او را ببخشد.
در بعضى روايات آمده است كه خداوند، مؤمنى را پس از توبه عذاب نمىكند، مگر دو كس را كه يكى از آن دو، غيبت كننده است، و اين شايد درباره غيبت كننده اى باشد كه غيبت شونده از او نگذشته است.
در روايات ديگر، نه تنها قبولى توبه با عفو و حلاليت رابطه مستقيم دارد، بلكه قبولى اعمال نيك انسان نيز به حلال كردن كسى كه از او غيبت شده، وابسته است.
رسول گرامى(ص) مىفرمايد: من اغتاب مسلما او مسلمه، لم يقبل الله تعالى صلاته و لا صيامه اربعين يوما و ليله الا ان يغفر له صاحبه. [42]
كسى كه از مرد يا زن مسلمانى غيبت كند، خداوند نماز و روزه اش را تا چهل روز و شب نمىپذيرد، مگر اين كه فرد غيبت شده او را ببخشد.
اين روايت به آن معنا است كه عبادت هاى او سازندگى ندارد و در او نورانيتى پديد نمىآورد، نه آن كه تكليف نماز و روزه از گردن او ساقط شده باشد.
در روايات ديگرى عنوان شده است كه بايد براى شخص غيبت شونده، از درگاه خداوند آمرزش طلبيد، يعنى غيبت كننده در برابر غيبتى كه از او كرده، بايد برايش دعا كند.
از حضرت صادق (ع) نقل شده است: سئل النبى (ص): ما كفاره الاغتياب؟ قال: تستغفر الله لمن اغتبته كلما ذكرته. [43]
از پيامبر اكرم (ص) پرسيده شد: كفاره غيبت چيست؟ فرمود: اين كه هرگاه غيبت شده را به يادآورى، برايش از خداوند آمرزش بخواهي.
من ظلم احدا ففاته فليستغفر الله كلما ذكره فانه كفاره له. [44]
كسى كه حق ديگرى را به ستم پايمال كند، هرگاه او را به ياد مىآورد، از خداوند متعالى برايش آمرزش بطلبد، همانا اين، كفاره گناه او است.
كفاره غيبت از ديدگاه اخلاقي: يكى از حقوق برادرى ايمانى اين است كه مؤمن، ازخواهر يا برادر مؤمنش غيبت نكند و اگر غيبت كرد، حق آنرا پايمال كرده است و در نتيجه، حقى اخلاقى از سوى غيبت شونده بر عهده اش خواهد آمد.
در اين زمينه نيز رواياتى وجود دارد:
حضرت رضا (ع) مىفرمايد: حق المومن على المومن و لايغتابه. [45]
حق مؤمن بر مؤمن اين است كه از او غيبت نكند.
رسول خدا (ص) فرمود: للمؤمن على المؤمن سبعه حقوق واجبه من الله عز و جل و ان يحرم غيبته. [46]
براى هر مؤمن در برابر مؤمن ديگر، هفت حق واجب از سوى خداوند عز و جل وجود دارد أ و يكى از آنها حرمت غيبت از او است.
امام صادق (ع) فرمود: للمسلم على اخيه ثلاثون حقا لابراءه منها الا بالاداء او العفو ان احدكم ليدع من حقوق اخيه شيئا فيطالبه به يوم القيامه فيقضى له و عليه. [47]
مسلمان بر گردن برادرش سى حق دارد كه هيچ رهايى از آنها نيست، مگر آن كه صاحب حق او را ببخشايد. همانا هر يك از شما كه چيزى از حقوق برادرش را ناديده بگيرد، آن برادر در روز قيامت از او خواهد طلبيد؛ پس به ضرر او و به سود آن برادر حكم مىشود.
حق مؤمن اين است كه از او غيبت نشود، پس اگر حق او از بين برود، يا بايد حقش ادا شود يا عفو كند.
نكته اخلاقى در مسأله درخواست حلاليت از غيبت شده، اين است كه وقتى انسان از برادر خود غيبت مىكند، نفسش سركش مىشود و ديگرى را كوچك مىشمرد و درخواست گذشت، خود نوعى تحقير نفس است و عذرخواهي، به نوعى جلو شرارت هاى نفس را مىگيرد يا آن را سركوب مىكند.
با توجه به روايات پيش گفته، دانشمندان علم اخلاق معتقدند كه به لحاظ حقوق اخلاقي، اگر شخصى از كسى كه با او رابطه ايمانى دارد، غيبت كرد، در صورت دسترس داشتن به او و به وجود نيامدن دشمنى و كينه و هرگونه مفسده ديگر، شايسته است درخواست گذشت كند تا برايش جنبه سازندگى و سركوب نفس داشته باشد؛ ولى اگر غيبت شده در دسترس نيست يا بر بازگفتن آن مفسده اى مترتب است، بهتر است از درگاه خداوند آمرزش بطلبد، و اگر او را در عبادت هايش شريك كند، براى جبران گناهش، اثر بيش ترى دارد.
طلب آمرزش، براى انسان، نيكى به همراه دارد و از سركشى نفس او جلوگيرى مىكند.
موارد جواز غيبت
الف: متجاهر به فسق: متجاهر به فسق كسى است كه آشكارا گناه مىكند و از ارتكاب گناه پيش چشم مردم باكى ندارد.
فقيهان درباره بازگفتن عيب شخصى كه آشكارا گناه مىكند، دو نظر دارند: گروهى مىگويند: اين عمل غيبت است، ولى حرام نيست و گروه ديگر مىگويند: اين عمل نه غيبت است و نه حرام.
براى تشخيص فرد متجاهر به فسق، بايد به چند نكته دقت شود:
1. شناخت تفاوت «متجاهر به گناه» و «مصر بر گناه»: متجاهر به گناه - همان طور كه گفته شد ج كسى است كه گناهى را آشكارا انجام مىدهد و باكى از ديدن مردم ندارد؛ ولى در اين تعريف، تعداد مرتبه هايى كه گناهى را انجام مىدهد، مطرح نيست؛ يعنى ممكن است شخص متجاهر به گناه، اصرارى بر تكرار گناه نداشته باشد و مرتب آن را انجام ندهد، در حالى كه مصر بر گناه به كسى گفته مىشود كه گناهى را پياپى انجام دهد، و ديگر فرقى نيست ميان آن كه آشكارا گناه كند يا پنهاني؛ پس مصر بر گناه، ممكن است متجاهر به گناه نباشد، و متجاهر به گناه هم ممكن است مصر بر آن نباشد. از سويى ممكن است فردى، هم متجاهر به گناه باشد و هم مصر بر آن؛ يعنى گناهى را بى باكانه و آشكارا مرتب انجام دهد.
بايد دقت داشت كه مورد جواز غيبت، تجاهر به گناه است، نه اصرار بر آن؛ پس غيبت از كسى كه پياپي، اما پنهان گناهى را انجام مىدهد، و نمىخواهد ديگران از گناه او آگاه شوند، جايز نيست.
2. منظور از همگان در تعريف متجاهر (كسى كه پيش روى همگان، آشكارا گناه مىكند)، همه اهالى منطقه اى كه فرد در آن زندگى مىكند. نيست؛ زيرا بر فرض، اگر فردى در شهرى بزرگ با جمعيتى بسيار، گناهى انجام دهد، طبيعى است كه رفتار او پيش روى بسيارى از آنها قرار نمىگيرد؛ پس منظور از «تجاهر به گناه نزد همگان»، آن است كه ابايى از انجام گناه نزد همگان نداشته باشد، اگر چه گناه او را همه نبينند.
3. تجاهر به گناه فقط به مرزهاى بى باكى شخص در ارتكاب گناه محدود مىشود. گاه بى باكى شخصى در ارتكاب گناه، همگان را در برمىگيرد و گاه به گروه خاصى محدود است؛ بنابراين اگر فردى در حضور دوستان صميمىخود مرتكب گناه مىشود، ولى حاضر نيست آن را نزد ديگران انجام دهد، فقط نزد دوستانش متجاهر است و چون نزد ديگران متجاهر به گناه نيست، نمىتوان از او غيبت كرد.
اگر شخصى در شهرى متجاهر به گناهى باشد، ولى در شهرى ديگر چنين نباشد، غيبت از او در شهرى كه تجاهر نمىكند، جايز نيست. به عبارت ديگر، تجاهر به گناه قابل مرزبندى است.
4. متجاهر به گناه كسى است كه از نظر شرعى براى رفتارش توجيه درستى نداشته باشد؛ به اين معنا كه گناه بودن آن عمل نزد او و همگان مسلم باشد و با اين حال آن را آشكارا انجام دهد؛ اما در صورتى كه حقيقت رفتارى از نظر شخص غيبت كننده گناه باشد، ولى انجام دهنده عمل (كسى كه از او غيبت مىشود) براى آن توجيه شرعى درستى داشته باشد، آن فرد متجاهر به فسق شمرده نمىشود و غيبت از او نيز جايز نيست؛ چه رسد به اين كه غيبت كننده، وجود توجيه صحيحى براى آن عمل را محتمل بداند.
5. تجاهر به گناه سبب جواز غيبت از همان گناه است؛ بنابراين اگر كسى متجاهر به گناهى است، در غياب او، فقط مىتوان همان گناه را باز گفت، متجاهر بودن شخص به گناه خاص، مجوزى براى بيان تمام عيوب و نقايص او نيست.
پيامبرگرامى(ص) فرمود: لا غيبه لثلاثه: سلطان جائر و فاسق معلن و صاحب بدعه. [48]
غيبت درباره سه گروه اشكال ندارد: اول پادشاه ستمگر، دوم فاسقى كه آشكارا گناه مىكند و سوم بدعت گذار.
لا غيبه لفاسق. [49]
غيبت درباره فاسق، غيبت شمرده نمىشود.
اربعه ليس غيبتهم غيبه الفاسق المعلن بفسقه. [50]
غيبت چهار دسته حرام نيست، اول گناه كارى كه گناهش را آشكارا انجام دهد.
اميرمؤمنان على (ع) نيز فرمود: الفاسق لا غيبه له. [51]
غيبت درباره كسى كه فاسق است، اشكال ندارد.
در زمينه بعد اخلاقى تجاهر به گناه، دو نكته قابل ذكر است:
نكته نخست: غيبت كردن از زن و مرد با ايمان حرام است و درباره غير مؤمن اشكال ندارد؛ چرا كه مؤمن نزد خداوند محترم است و حريم او نزد بندگان خدا نيز بايد پاس داشته شد؛ پس اگر عيوب و نقايصش را آشكار كنند، حرمتش را پايمال كرده اند كه اين عمل حرام بوده، خدا را به خشم مىآورد؛ ولى اگر خود مؤمن حرمت خويش را پاس نداشت و بى باكانه گناه كرد، حرمتش را به دست خويش پايمال كرده و حريم خويش را شكسته است. حضرت صادق (ع) مىفرمايد: اذا جاهر الفاسق بفسقه فلا حرمه له و لا غيبه. [52]
اگر انسان گناهش را آشكارا انجام دهد درباره آن بى باك باشد، احترام ندارد و غيبتش بدون اشكال است.
حضرت باقر (ع) هم مىفرمايد: ثلاثه ليس لهم حرمه: صاحب هوى مبتدع و الامام الجائر و الفاسق المعلن بالفسق. [53]
سه دسته احترام ندارند: كسى كه در پيروى خواهش هاى نفسانى خود در دين خدا بدعت گذارد، و حاكم ستمگر، و فاسق متجاهر به فسق.
نكته دوم: در فرهنگ مكتب هاى الاهى پرده دارى و پرده پوشى مسأله مهمىاست و براى جامعه بشرى، محورى اساسى به شمار مىرود؛ در حالى كه غيبت، پرده درى است، و باپرده دارى متناقض و بر آن به شدت ناسازگار است و كسى كه آشكارا پرده درى مىكند و بى باكانه خود را به گناه مىآلايد، ديگر باز گفتن گناه او، پرده درى از او نيست.
رسول خدا (ص) مىفرمايد: من القى جلباب الحياء فلا غيبه له. [54]
كسى كه پرده حيا را به دور افكنده است، غيبت درباره اش معنا ندارد.
پرده دارى براى كسى كه از گناه كردن باكى ندارد، بى مفهوم است؛ چه رسد به كسى كه از عمل ناشايست خود خشنود مىشود و به آن افتخار هم مىكند. چه ناپسند است كه انسان، با غرور و افتخار گناهش را وصف كند.
ب: ستمگر: مورد دوم از موارد جواز غيبت آن جا است كه در غياب ستمگر، ستم او را بازگويند كه اين عمل غيبت نبوده و حرام نيست.
خداوند متعالى مىفرمايد:
لايحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و كان الله سميعا عليما. [55]
خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود، بدى هاى ديگران را اظهار كند، مگر آن كس كه مورد ستم واقع شده باشد. خداوند شنوا و دانا است.
شايان ذكر است كه در اين مورد، ميان ظالم متجاهر به ظلم با غير متجاهر فرقى نيست؛ يعنى چه از بازگو شدن ظلمش باك داشته باشد و چه نداشته باشد، اين عمل غيبت به شمار نمىآيد و لزومىندارد كه شنونده از مطلبى كه پشت سر ظالم مطرح مىشود، آگاهى قبلى داشته باشد؛ به اين معنا كه اگر چيزى هم در اين باره نداند، باز هم به جواز اين غيبت خللى وارد نمىشود.
براى جواز غيبت از ستمگر شرايطى وجود دارد كه عبارتند از:
1. نيت و قصد مظلوم از غيبت كردن درباره ظالم، دفع يا رفع ظلم او باشد؛ پس اگر مظلوم فقط قصد تنقيص يا تحقير ظالم را داشته باشد و بخواهد آبروى او را بريزد، غيبتش جايز نخواهد بود؛ البته اين شرط درونى است و به قصد و نيت غيبت كننده برمىگردد.
2. شرط دوم درباره گفتار مظلوم است. مظلوم فقط اجازه دارد درباره ستمىكه در حق او شده است سخن بگويد و اگر در غياب ظالم، عيب هاى ديگر او را كه با ظلمش ارتباطى ندارد، بيان كند، گفتار او غيبت به شمار رفته، حرام است.
3. شرط سوم درباره شنونده غيبت است. مظلوم فقط حق دارد نزد كسى از ستمگر غيبت كند كه هم توان كمك كردن به او و هم اميد به يارى و حمايت او داشته باشد. چه بسيار كسانى كه توان كمك و يارى به ستمديده را دارند، ولى در اين باره اقدامىنمىكنند و حتى نمىتوان به كمك آنها اميد داشت كه در اين صورت، غيبت كردن از ظالم نزد ايشان جايز نخواهد بود.
نكته ديگر درباره اين نوع غيبت آن است كه اگر ظالمىبه كسى ظلم كرده باشد، آيا جايز است شخص ثالثي، ظلم او را نقل كند؟ در پاسخ بايد گفت: خير، فقط خود مظلوم مىتواند با بيان ستمىكه در حق او شده است، از خودش دفاع كند.
نكته ديگر اين كه آيا بيان ظلم به دادگاه اختصاص دارد و ففط در محضر قاضى بايد عنوان شود؟ در پاسخ به اين پرسش نيز بايد گفت: خير، هرگاه جان، مال و آبروى انسان تهديد شود و خودش به تنهايى نتواند از خويش دفاع كند و به كمك نياز داشته باشد، جايز است از طريق بيان ستم به ديگران، از خود دفاع كند.
خداوند متعالى در قرآن كريم مىفرمايد:
و الذين اذا اصابهم البغى هم ينتصرون أ و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئك ما عليهم من سبيل. [56]
و كسانى كه هرگاه ستمىبه آنها رسد، يارى مىطلبند و كسى كه پس از مظلوم شدن يارى طلبد، ايرادى برايشان نيست.
ج: بدعت گذار: مورد سوم از موارد جواز غيبت آن است كه بدعت شخص بدعت گذار را در غيابش، بازگويند تا مردم از راه نادرست او مصون بمانند. بدعت گذار كسى است كه با نام دين، چيزى را كه از دين نيست پايه مىگذارد و مردم را با اين كار منحرف مىكند. بدعت گاه در اصلى از اصول اعتقادى گذاشته مىشود و گاه در فرعى از احكام دين.
صاحبان فرقه هاى گوناگون مذهبى كه عقايدى انحرافى دارند، از جمله بدعت گذاران به شمار مىروند و غيبت از ايشان جايز است؛ البته توجه به اين نكته لازم است كه چون غيبت از بدعت گذار براى جلوگيرى از ايجاد انحراف به وسيله او است، اگر شخصى داراى عقايد انحرافى باشد، ولى قصد اشاعه و آموزش آنها را نداشته باشد، و ترسى از منحرف كردن او در ميان نباشد، غيبت از او جايز نخواهد بود.
سه كس را شنيدم كه غيبت روا است و زين درگذشتى چهارم خطا است
يكى پادشاهى ملامت پسند
كزو بر دل خلق بينى گزند
حلال است از او نقل كردن خير مگر
خلق باشند از او برحذر
دوم پرده بر بى حيايى مكن
كه خود مىدرد پرده بر خويشتن
ز حوضش مدار اى برادر نگاه
كه او مىدرافتد به گردن به چاه
سوم كژ ترازوى ناراست خوى
ز فعل بدش هر چه دانى بگوى [57]
موارد مشتبه با موارد جواز غيبت
1. رضايت كسى كه درباره او غيبت مىشود: رضايت يا عدم رضايت انسان از اين كه عيوب او گفته شود، هيچ نقشى در اصل غيبت نداشته، حرمت و گناه غيبت را برطرف نمىكند. راضى بودن كسى كه از او غيبت مىشود، موجب جواز غيبت نمىشود.
بايد توجه داشت كه رضايت انسان در بازگو شدن عيوبش، با تجاهر به گناه متفاوت است؛ زيرا ممكن است آن شخص با غيبت كننده رابطه شخصى يا حتى عاطفى داشته باشد؛ ولى حاضر نباشد آن عمل را پيش هر كسى انجام دهد كه در اين صورت در انجام گناه بى باك نيست؛ پس تعريف متجاهر به فسق، شامل او نمىشود و غيبت از اوحرام است.
2. آگاهى قبلى شنونده غيبت از عيب كسى كه از او غيبت شده: اگر غيبت كننده، عيب و نقص فردى را نزد كسى كه از آن آگاه است بيان كند، اين رفتار، غيبت به شمار رفته، حرام است. آگاهى شنونده غيبت از عيب كسى كه از او غيبت مىشود، موجب جواز غيبت او نيست؛ زيرا مقصود از دانستن و آشكار بودنى كه حرمت غيبت را برطرف مىكند، دانستن شخصى نيست؛ بلكه منظور، معروف بودن و اشتهار عرفى است؛ به اين معنا كه اگر كسى عيب و نقصى داشته و اين عيب نزد همگان معروف باشد، آن گاه بيان عيب او غيبت به شمار نمىرود؛ زيرا عيب او شهرت عرفى دارد؛ البته منظور از شهرت عرفى اين نيست كه همه مردم بدون استثناء از عيب او آگاه باشند؛ بنابراين، غيبت فقط در مورد نقصى كه معروف است اشكال ندارد؛ به شرط اين كه شنونده، آن نقص را بداند؛ ولى اگر نداند، اين هم حرام خواهد بود.
امورى كه به موارد جواز غيبت ملحق مىشوند
1. نصيحت مستشير: [58] در مواردى كه بازنگفتن عيب و نقص كسى مايه گرفتارى و دردسر مؤمن ديگرى شود و مفسده بزرگى به بار آورد، بحث تزاحم اهم و مهم پيش مىآيد به اين معنا كه انسان ميان امرى مهم و امرى مهم تر قرار مىگيرد كه به حكم عقل، بايد مهم تر را مقدم بدارد.
در چنين حالي، گاه مصلحت گفتن عيب، از مفسده نگفتن آن بيشتر است كه در اين صورت، غيبت جايز مىشود؛ همانند بيان عيبهاى كسى كه به خواستگارى دختر مؤمنى رفته است. در اين جا اگر از فردى كه به طور كامل از وضعيت خواستگار آگاه است، تحقيق، و از او درخواست مشورت كند، غيبت از خواستگار جايز مىشود؛ زيرا در اين جا مسأله نصيحت كسى كه خواهان مشورت است، پيش مىآيد.
نصيحت به معناى خيرخواهى است و فرد غيبت كننده هم در واقع خير شخص مستشير را مىخواهد؛ يعنى اگر خواستگار، انسان منحرف و منحطى باشد يا عيب هاى جسمىو روحى داشته باشد، نبايد به سبب اعتقاد به اين كه بيان عيوب افراد، غيبت به شمار مىآيد، دختر مؤمنى را دچار مفسده اى بزرگ كند؛ البته در اين مورد، جواز غيبت فقط به طلب مشورت نيست؛ يعنى اين گونه نيست كه فقط وقتى از او بپرسند و مشورت بخواهند، گفتن جايز باشد؛ بلكه بدون درخواست مشورت هم مىتواند خود عيوب را بگويد؛ زيرا وقتى انسان مىبيند برادر يا خواهر مؤمنى دچار گرفتارى بزرگى مىشود و او بر دفع اين گرفتارى توانا است، و يگانه راه هم غيبت كردن است، با وجود حكم عقل در مسأله «تزاحم اهم و مهم» بايد به اهميت گفتن در مقايسه با نگفتن دقت كند به اين معنا كه اگر راه جلوگيرى از اين مفسده به بيان عيب ونقص شخص منحصر باشد مىتواند از آن راه استفاده كند.
درباره مسائل ديگر فقهى هم عناوين ثانويه وجود دارد؛ همانند مسأله خوردن آشاميدنىها و خوردنى هاى حرام كه اگر كسى چيزى براى خوردن نداشته باشد و احتمال اين باشد كه از گرسنگى بميرد، جايز است به مقدار ضرورت از خوردنى هاى حرام استفاده كند.
درباره تشخيص اهميت گفتن عيوب بر نگفتن آن ها، به صورت معمول، تشخيص شارع ملاك است و بايد در اين زمينه به فقيهان رجوع شود؛ اما مهم تر از هر چيز اين است كه انسان خودش را از نظر درونى بسنجد و ببيند منشأ درونى غيبتش چيست. آيا به واقع براى دين دل مىسوزاند و يا از خواهش هاى نفسانى خويش پيروى مىكند و چون موقعيتى به دست آورده، عيب و نقص هاى ديگرى را كه مدتها در دل نگه داشته است، باز مىگويد. در اين صورت، او عقده دل خويش را باز كرده است و نيتش كسب رضاى خدا نيست؛ پس اگر در مواردى، غيبت جايز هم باشد، باز انسان بايد به درون خود مراجعه و خود را مقيد كند تا اسير هواهاى نفسانى نشود و اعمال، گفتار و اهدافش فقط در جهت كسب رضاى الاهى باشد.
2. رفع و دفع منكر: اگر فقط با غيبت بتوان گناه يا منكر مهمىرا دفع كرد، بايد اين كار را انجام داد، براى نمونه كسانى كه در دين بدعت مىگذارند، اگر يگانه راه جلوگيرى از عمل ايشان كه باعث منحرف شدن افراد از مسير درست دين مىشود، بيان نقايص و عيوب مربوط به رفتار ناشايست آنها باشد، بايد گفته شود.
3. گواهى دادن نزد قاضى: اگر شخص براى دفع مفسده يا منكرى، نقايص ديگرى را نزد قاضى گواهى كند، كار حرامىانجام نداده است، و اگر قاضى هم شهادت بطلبد، هيچ اشكال شرعى بر طلب او وجود نخواهد داشت البته روشن است كه مقصود از نقايص، آن دسته از نقيصه هايى است كه به آن منكر مربوط بوده، در دفع آن مؤثر باشد.
4. آگاهى دادن: اگر انسان در غياب كسى در نفى كمال او سخنى بر زبان آورد، ولى قصد تنقيص او را نداشته باشد، اين عمل او غيبت شمرده نمىشود؛ همانند نفى مهارت يك پزشك يا ضعيف بودن قدرت علمىيك مجتهد كه در اين حالتها غيبت جايز است.
پي نوشت:
[1]. حجرات (49): 12.
[2]. مولوى: مثنوى معنوى، دفتر سوم، قصه خورندگان پيل بچه.
[3]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 9، ص 113، ح 10389.
[4]. حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 12، ص 280، ح 16308.
[5]. نور (24): 19.
[6]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 283، ح 16316.
[7]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 9، ص 125، ح 10431.
[8]. آمدى: غررالحكم، ص 221، ح 4424.
[9]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 9، ص 121، ح 10419.
[10]. آمدى: غررالحكم، ص 221، ح 4427.
[11]. همان، ح 4428.
[12]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 9، ص 119، ح 10412.
[13]. آمدى: غررالحكم، ص 221، ح 4433.
[14]. شيخ انصارى: مكاسب محرمه، باب غيبت.
[15]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج9، ص 117 و 118، ح 10407.
[16]. سعدى: بوستان.
[17]. حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 12، ص 282، ح 16313.
[18]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 15، ص 268.
[19]. همان، ج12، ص 210، ح 13908.
[20]. كلينى: كافي، ج 5، ص 63، ح3.
[21]. همان، ج 2، ص 358، ح 6.
[22]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 282، ح 16312.
[23]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 9، ص 133، ح 10463.
[24]. همان، ص 121، ح 10420.
[25]. همان.
[26]. همان، ص 133، ح 10462.
[27]. ابن ابى جمهور: عوالى اللآلى، ج 2، ص 224، ح 36.
[28]. كلينى: كافى، ج 2، ص 358، ح 7.
[29]. حر عاملي: وسائل الشيعه، ج 12، ص 294، ح 16340.
[30]. مجارى «بول و غائط».
[31]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 296، ح 16345.
[32]. كليني: كافى، ج 2، ص 357، ح 2.
[33]. علامه مجلسى: بحارالانوار، ج 72، ص 226.
[34]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 291، 16332.
[35]. همان، ح 16333.
[36]. همان، ص 292، ح 16336.
[37]. همان، ص 282، ح 16312.
[38]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 9، ص 133، ح 10462.
[39]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 10، ص 34، ح 12760.
[40]. همان، ج 12، ص 280، ح 16308.
[41]. همان، ص 284، ح 16317.
[42]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 7، ص 322، ح 8293.
[43]. كلينى: كافى، ج 2، ص 357، ح 4.
[44]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 12، ص 103، ح 13637.
[45]. همان، ج 9، ص 45، ح 10160.
[46]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 208، ح 16103.
[47]. همان، ص 212، ح 16114.
[48]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 9، ص 128، ح 10448.
[49]. همان، ص 129، ح 10453.
[50]. همان، ص 128، ح 10449.
[51]. آمدى: غررالحكم، ص 463، ح 10612.
[52]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 289، ح 16327.
[53]. همان، ح 16328.
[54]. محدث نورى، مستدرك الوسائل. ج 8، ص 461، ح 10012.
[55]. نساء (4): 148.
[56]. شورى (42): 39 و 41.
[57]. سعدى: بوستان.
[58]. مستشير به كسى گفته مىشود كه خواهان مشورت باشد.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}